Monday, July 20, 2009

پرچم جنبش به دست چه کسی داده شود؟

هر چند حاکمان امروز جامعه ما اصرار دارند که سران جنبش و یا به قول خودشان اغتشاشات اخیر را بازداشت کرده اند . اینکه کشورهای دیگر ( که در حال حاضر انگلیس در نوک پیکان آن است ) در حوادث ایران دخیل هستند نیز فقط از فکری مریض و یا هراسان شکل گرفته است. ادعائی که سال هاست برای حذف رقبا از آن استفاده می نمایند. مطمئنم که نظر معترضان - که اینجانب نیز افتخار می کنم یکی از ایشان هستم - اینگونه نیست.

در طول تاریخ همواره اعتراضات اینگونه را که رهبری مشخص نداشته است "آشوب" ، بلوا" و... نامیده اند. در گذر تاریخ برای پیروزی عقاید (مذهبی ، سیاسی ، حکومتی و ....) بسیاری از افراد یک جامعه - بدون انتظار مزد و میز- کشته شده اند که نامی از آنها باقی نیست ، اما برای شناساندن آن قیام تنها به یک اسم اکتفا شده است. همه ما نام "کاوه آهنگر" را به عنوان یک اسطوره شنیده ایم. همه ما از "یعقوب لیث" ، "ستارخان" ، "باقرخان" و "میرزا کوچک خان جنگلی" مطالبی خوانده ایم و بسیاری دیگر از ایشان که در کتب تاریخی و ادبی این مرز و بوم و یا جهان به چشم می خورند. در همه منابع هم از کشتگانی یاد کرده اند که همواره برای من جای سوال داشته : برای چه ؟ برای که ؟ چرا؟ شاید طی سال ها از ظلمی که به من و امثال من شده است اعتراض داشته ام ، اما هیچوقت به این مرحله از دانائی (شاید عده ای بگویند حماقت اما مهم نیست) نرسیده ام که بخواهم بمیرم اما دشمنان مملکتم را لااقل بد نام کنم. بمیرم اما نشان دهم که از دروغ های شما قانع نشدم. تازه درک کرده ام که چرا این بی نام های تاریخ اینگونه رفته اند و معنای شهید گمنام ، شهید وطن و .... را تازه دارم می فهمم.
من تاریخ دان نیستم ، اما به نظر نمی رسد در تاریخ به جنبشی بر خوریم که رهبری نداشته باشد و از آن به خوبی از آن یاد شده باشد. در هر یک از این اتفاقات عنوان های یاد شده بالا نظیر شورش ، بلوا ، یاغی گری،اغتشاش و... به چشم می خورد. که به نظر می رسد این عنوان ها را هم خوب افراد پیروز آن زمان به آن داده اند.
در اینجا می خواهم به این موضوع بپردازم که "رهبر" ما چه کسانی نیستند و چه کسانی هستند و یا می توانند باشند.امیدوارم هر یک از معترضان در خصوص رهبری جنبش فکر نمایند. دلیل این امر هم واضح است . اگر امروز به فکر این رهبری نباشیم ، بزودی شاهد خواهیم بود که معاملاتی در سطح اصلاح طلبان و اقتدارگرایان رخ داده و با مردن و یا حذف آقای احمدی نژاد ، این تحرک را از همه سلب می نمایند. در این حالت خون شهیدان اخیر برای سال ها پایمال می گردد. برای اینکه انحرافی در خواسته های بر حق معترضان که حداقلی آن در روزهای بعد از 22 خرداد تکرار انتخابات و تنبیه متقلبان بود ، در حال حاضر تغییر نموده است. فکر نمی کند درصد عمده ای از معترضان تنها رفتن آقای احمدی نژاد را در حال حاضر مطالبه نمایند و یا تنها رئیس جمهور شدن آقای موسوی را. به فرض هم اگر این اتفاق رخ دهد ، بعد از آن چه؟ دیگر برویم سراغ خانه و زندگی مان تا سال دیگر ، دو سال دیگر ، جهار سال دیگر باز همین آش و همین کاسه باشد؟
در اینجا سوالاتی مطرح است : آیا مطالبات ما مشخص شده است؟ چه می خواهیم؟ رهبر نداشته باشیم؟ شورای نگهبان نباشد؟ قوانین تغییر کنند؟ چه می خواهیم ؟ چه کسی می تواند خواسته های عمده و یا اساسی ما را به گوش حکومت و یا جهان برساند؟ به چه کسی باید اعتماد کرد؟ اساسا بعد از سی سال باز هم باید به کسی اعتماد کنیم؟ اگر خیر چه باید کرد؟ اگر بله چه کسی؟ پاسخ به این سوالات برای ادامه حیات اعتراضات لازم است. آیا قصد ما چانه زنی با حکومت است؟ بین یک تا صد اگر به چند درصد از خواسته های خود برسیم اعتراضات کافی است؟ اگر به آن درصد مورد نظر برسیم ،مابقی ناراضیان که تا دیروز با هم بودیم دشمنان ما می شوند؟ من پاسخی برای سوالات خود ندارم.

امیدوارم کسانی باشند که بتوانند پاسخ دهند اما بسیار از پرسش ها هستند که اول باید در میان خودمان و در تنهائی خود به آنها فکر کنیم. همه ما می دانیم که یک الهام درونی ما را به خیابان کشاند (روز شنبه بعد از انتخابات انگار عزادار بودم از دیگر دوستان هم که پرسیدم همین روحیه را داشتند ). کسی ما را تحریک نکرد، ما عامل استکبار جهانی ، فریب خورده دشمنان قسم خورده ، دشمنان دین و میهن نیستیم. این را خود حکومت و رسانه میلی به خوبی مطلعند.

برای جنبش تشخیص رهبر ، سخنگو و مذاکره کننده هم برای معترضان و هم برای حکومت لازم است. الان کسانی را در زندانها کتک می زنند که بگوئید ما فریب خورده دشمنیم و بسیاری اعترافات دیگر. از نظر من اگر تمام کسانی که در زندان ها از احزاب و گروه های مختلف سیاسی قسم بخورند که دین فروشند و وطن فروش و.... و اینکه مردم ما شما را فریب داده ایم و دیگر اعتراض نکنید ، اینها بی نقص ترین حاکمان دنیا هستند. بگویند که نمایندگان خدا و امام زمان بر آنها در زندان تجلی یافته و فهمیده اند که اشتباه کرده اند. اگر همه این اتفاقات بافتد چه اثر بر اعتراضات دارد؟ مگر آقایان و خانم های زندانی بیش تر از سطح معترض از من و دیگران برتری دارند؟ فرق خیلی از ایشان اینست که روزنامه دارند ، آقای خاتمی ، کروبی و ... میروند دیدنشان. اما بسیاری هستند که لگدمال شده و می شوند و هیچ رسانه ای هم برای رفتارهای زشتی که برایشان رفته ندارند که بیان خاطره نمایند. تفاوت اینها چیست؟ مگر عمده معترضان از دسته دوم نیستند؟ آیا احزاب رسمی حکومت رهبران ما هستند؟ ایشان همواره در لفافه صحبت کرده اند. هموار خواسته اند بخشی از واقعیت ها را بگویند.ضمن ابراز همدردی با زندانیان و خانواده هایشان - و اینکه ایشان معترضانی قدیمی و قابل احترامند اما با توجه به جنس مطالبات اخیر- افرادی اینگونه رهبران من نیستند. پس چه کسی را باید رهبر دانست؟ آیا ما رهبر می خواهیم و یا قهرمان ؟ رهبر کیست؟ چه انتظاراتی از وی داریم؟


بیائید با هم به دنبال رهبر بگردیم :))
(خودم هم می دانم که جمله ای خنده دار است اما چاره چیست؟ پدران ما سی سال پیش یک فرد مومن و مذهبی رو به عنوان رهبر انتخاب کردند و یک بعله گفتند حالا بنده و دیگرانی مثل من سی سال است داریم به دل این بعله را می کشیم.)

1- در حال حاضر به نظر نمی رسد که آقای مهندس موسوی رهبر جنبش باشند. شاید آقای موسوی بهانه ای برای جنبش جاری به حساب آیند اما کلام و عملکرد ایشان نشانی از رهبریت جنبش به حساب نمی آید. برای این گفته خویش دلیل دارم. استناد به کلام خود ایشان . نگاهی داشته باشیم به بیانات مهندس در جمع 70 نفر از اساتید که در اخبار (بجزرسانه های حکومتی) منتشر شد. کل مطلب را اگر خوانده اید مجددا بخوانید. چه زعامتی در آن کلام دیده می شود؟ عقب بودن ایشان از جنبش سبز در کلامشان موج می زند. حتی قبل از انتخابات هم ایشان برنامه درستی نداشته اند. خواسته های ایشان بعد از تقلب بزرگ از نظر من حداقلی بوده و کف خواسته ها به حساب می آید. ایشان بگونه ای باملاحظه کاری در خصوص دستگاه های تحت امر رهبری صحبت می کنند که اینگار ممکن است به مقدسات دینی اهانت شود. مشکل اینجانب با ایشان از همین امر ناشی میشود. تائید مکرر ولایت فقیه حتی پس از جفای به ملت در این انتخابات. درست است من هم موافق رفتن آقای احمدی نژاد هستم ، اما این اولین خواسته من است.
از منظری دیگر به موضوع بپردازیم. به لحاظ عملکردی ، آقای مهندس موسوی با خانواده شهید"اعرابی" ملاقات می نماید اما برای ملاقات با خانواده شهید "ندا " قدم از قدم بر نمی دارد. ضمن احترام به خانواده اعرابی این مشکل بعدی من است نه با ایشان که با نظام ، که از بدو انقلاب (چون قبل از آن من بچه بوده ام و این تبعضات را ندیده ام) همواره تبغض دیده ام . بدیهی است که آقای مهندس موسوی حق دارند بر اساس اعتقاداتشان ، عمل نمایند و این جای اعتراض برای من باقی نمی گذارد (همانگونه که من هم چنین عمل می نمایم). اما از نظر من آقای موسوی برای بخشی از معترضان مقبولیت دارد و نه همه ایشان. کسانی که خواسته شان تنها رفتن آقای احمدی نژاد و آمدن آقای موسوی است و یا نهایتا انتخابات مجدد.

2- کل افراد اصلاح طلب نیز رهبری برای جنبش به حساب نمی آیند چرا که ایشان یا خائف از حکومتند (به دلیل اینکه ایشان رذالت ، پلشتی و ددمنشی آن را به عینه دیده ، درک کرده و یا با ایشان بوده اند)و یا اینکه خود را شریک مالی و کرسی می دانند که دارد از آنها سلب می شود. کل فریاد ایشان هم در سایت هایشان مشخص است ، می گویند بگذاریدما هم بخوریم و گرنه مردم را مطلع می کنیم. کاری که تحت نام افشاگری ده پانزده سال است اینها می خواهند انجام دهند و آقای احمدی نژاد هم چهار سال است در مورد آن - و برای ندادن سهم به ایشان - دهاتی وار فریاد می زند. ایشان فقط هشت سال در زمان آقای خاتمی آمدند و هیچ کاری هم برای ملت نکردند.

3- گروه های خارج از کشور هم نمی توانند مدعی راهبری اعتراضات باشند . به دلایل متعدد. عدم درک شرایط ، عدم وجود پایگاه های مردمی و .... . هر کدام از آنها همانند آقای مهندس موسوی بخشی از نظرات را پوشش می دهند که البته هیچکدام هم دامنه طرفداران آقای مهندس موسوی را ندارند و اساسا پایگاه قابل قبولی را در ایران دارا نمی باشند. قبول دارم که اختلاف نظر ایشان با آقای مهندس اساسی است که این ربطی به گروهبندی رهبری معترضان در این مجال ندارد. واقعا چه کسی قبول می کند که مثالا مجاهیدن خلق در اینجا پایگاه مردمی داشته باشد؟
4- از نظر من جنبش در حال حاضر یکتائی بی نظیری دارد. رهبری جنبش اتحاد نانوشته بین تک تک معترضان است. دوستانی که همانند من در نماز جمعه این هفته (به امامت آقای هاشمی) حضور داشتند ، شاهد این مدعا هستند. هماهنگی مثال زدنی در شعارها ، حفظ آرامش ، احترام به مخالفان (کسانی که با عکس آقای احمدی نژاد و یا رهبر در میان معترضان و برای تحریک حضور می یافتند) و حتی نگاه مهربان به چماقداران و نیروی انتظامی .
هیچکس از ایشان نخواست که در جواب بلندگوی حکومت که ندای مرگ بر انگلیس و یا اسرائیل می داد پاسخ "مرگ بر روسیه" سر دهند اما همه با هم اینکار را کردیم.هیچ هماهنگی از قبلی برای پاسخ شعار مرگ بر ضدولایت فقیه با "مرگ بر دیکتاتور" وجود نداشت. اما این اتفاق افتاد. این چیست؟ چه کسی می تواند ادعا کند که مثلا کمیته ..... حزب یا گروه من این کار را کرده است؟ مسلما هیچکس . اینها هیچکدام عوامل استکبار نبودند. بگذارید دوستان ما را مسخره کنند که نماز خواندن بلد نیستند. خوب بله من هم قبول دارم بسیار از دوستان بلد نیستند. اما اینها که نماز بلد نیستند در همین مملکت بزرگ شده اند. چه باعث شده که از دین خود فاصله بگیرند؟ از این موضوع بگذریم که خودبحث مفصلی است. آیا ایشان چون نماز بلد نیستند حق اظهار نظر ندارند؟ آیا همین ها باعث رکورد هشتاد و پنج درصد نشدند که پز آن را می دهید؟ از این نیز بگذریم.
به راستی این هماهنگی از کجا ناشی می شود؟ چه چیزی رخ داده است که مردم این چنین متحد عمل می کنند؟

5- بسیار از مردم جهان اتفاقات اخیرایران را مشاهده کردند و خیلی ها نیز از آن حمایت نمودند. پس ما را نمی توان" بلواگر" و "شورشی" نامید .- همین جا نیز از آقای نوباوه گلایه می نمایم که عضوی شورای سیاست گذاری رسانه میلی هستند و رفتار ایت رسانه را در این برهه تائید نمودند- . در حال حاضر رهبری این جنبش را نمی توان دستگیر کرد . به این دلیل که سال هاست است رهبری جنبش زندانی است. آقایان با عملکردشان کل دگراندیشان و معترضان به وضعیت موجود را زندانی کرده اند. مگر می توانند سه میلیون نفر تظاهر کننده را به عنوان رهبر جنبش بازداشت کنند؟ از نظر من در حال حاضر این جنبش میلیونها رهبر دارد. رهبران فرهیخته ، آگاه و صلح جو.این افراد از همدلی کم نظیری برخوردارند که نمونه آن در تاریخ سابقه ندارد. مردمی عمدتا تحصیل کرده که ترسشان از وحشیگری حکومت ریخته است.
در این مقطع می توان "رهبری شبکه ای" را بنام پدیده ای نوظهور در هزاره سوم معرفی نمود. اینکه افرادی بدون وابستگی به جائی ، با بسیاری تفاوت ها در اهداف ، عقاید و باورها به دنبال اعتراضی صلح جویانه و بی خشونت باشند ، بدون اینکه کسی بتواند ادعا کند که رهبر مطلق این جماعت است. هر پیشنهادی از طریق گفتمان در فضاهای دیجیتال و مجازی به چالش کشیده شده و درصورتی که اجماعی اکثریتی بوجود آید به عنوان تائید اکثریت به دیگران اعلام می شود. تنها عنوانی است که می توان به جنبش حال حاضر اتلاق نمود "رهبری شبکه ای" است . من فکر می کنم در سال های آینده بسیاری از دانشمندان در حوزه های علوم اجتماعی و سیاسی مطالعاتی عمیق در این زمینه انجام خواهند داد. و به عنوان پدیده ای صد در صد ایرانی و به شیوه ای علمی تحلیل خواهد شد. البته قبول دارم که بخش سخت افزار این جنبش به دلیل وجود امکانات فن آوری بوقوع پیوسته است ، اما اینها تنها ابزاری برای نرم افزار جنبش که همان روح متحد انسانهاست می باشد.

6- نکته ای حائز اهمیت فراوان : رهبری اصلی این جنبش را زنان و دختران جامعه ما بر عهئه دارند.اینها کسانی هستند که در سی سال گذشته بیشترین جفا بر آنان رفته و حداقل خودم تا مدتها از آن بی اطلاع بوده ام . طی چندسال گذشته زنان ما ثابت کرده اند که از درک اجتماعی و شعور سیاسی بسیار بالائی برخوردار هستند و ندای اعتراض ایشان بسیار فراگیرتر از مردان بوده است. حتی در راهپیمائی های اخیر خانم ها حضوری چشم گیر داشته اند که با توجه به دیده های خودم و نه آمار نا موجود تعدادشان نیز بیشتر از آقایان بوده است. تحرک زنان ما بسیار بیشتر از مردان بوده و در فیلم های متعدد شاهد بوده ایم که این گروه بیشتر هدف وحشی گیری ددمنشان حکومت بوده اند. یک نمونه از شهامت ایشان را در اعلامیه سرکار خانم اعظم طالقانی می توان مشاهده نمود.
از طرف دیگر طی سال ها در این مملکت هیچ زنی به رده های بالای حکومت راه نداشته است. این هم نه بخاطر عدم لیاقت زنان بلکه بخاطر سلیقه افراد صاحب قدرت رخ داده است. تفسیر به رای کردن قوانین توسط افراد سطحی نگرد در رده های بالا همواره سد راه پیشرفت زنان ما شده است. به همین دلیل در این جنبش نقشی خاص برای زنان قائل بوده و برای حق زایع شده ایشان طی سال ها جایگاهی ويژه باید در نظر گرفت.

7- رهبری این جنبش را باید شخصی بر عهده بگیرد که بتواند ندای ما را به دنیا برساند ، حقوق حقه ما را از غاصبان زورگو بگیرد ، قبل از ما به این پدیدآورندگان ننگ ملی اعتراض نموده باشد و دارای اعتباری جهانی باشد. در حال حاضر هیچ شخصی بجز سرکار خانم دکتر"شیرین عبادی" برازنده تر برای راهبری این جنبش سراغ ندارم. به خوبی بیاد دارم دریافت جایزه صلح نوبل توسط ایشان باعث بغض و کینه این دشمنان دین و میهن گردید. همین دشمنی حکومت با ایشان باعث می شود که کف انتظارات و خواسته ها از آنچه آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه مطرح نمودند بالاتر رود. خانم عبادی به لحاظ اعتبار جهانی ، دفاع از حقوق بشر در این مملکت طی سال ها و آگاهی از قوانین و ظلم هائی که به افراد شده است ، با آگاهی می تواند خواسته های ما را طبقه بندی نموده ، اعلام نماید و تا حصول نتیجه بر روی آن پا فشاری کنند. اگر انتخاباتی برای ریاست جمهوری مجددا برگزار شود ایشان کاندید شوند و مردم اجازه حذف ایشان را نخواهند داد. ایشان به عنوان اولین زن رئیس جمهور می توانند مجری قانون اساسی باشند.

با توجه به حقوق دان بودن ایشان امکان مبارزه برای اصلاح قوانین بوجود خواهد آمد. در واقع با این اتفاق با حداقل هزینه می توان حکومت را بر اساس قوانین جاری سر جای خود نشاند و حدود اختیارات رهبر را تعیین نمود.

رهبر من کسی است که ظرفیت های اعتراضات مدنی را به خوبی درک کند و راهکارهای حقوقی برای رسیدن به هدف را بداند. اعلام این موضوع به صورت گسترده می تواند جلوی بسیاری از انحرافات جنبش را در آینده نزدیک را بگیرد.
امیدوارم همه دوستان بتوانند رهبرانی را برای جنبش معرفی نمایند تا بتوانیم با تاسیس "شورای رهبری جنبش" بر مشکلات پیشرو غلبه نماییم.
به امید آن روز

No comments:

Post a Comment